مهرانهمهرانه، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

مهرانه جون وحنانه

شعر خاله فایزه

1392/10/25 13:31
نویسنده : پدربزرگ ناصر
251 بازدید
اشتراک گذاری

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو

کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو

درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم

بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم

از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم

من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون

چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون

به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم

هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم

تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم

اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم

کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش

بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش

با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک

با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک

عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک

فقط می خوان بهت بگن :.

تولدت مبارک.

این شعر روبرات خاله فایزه ازراه دور بمناسبت تولدت فرستاده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله فائزه
26 دی 92 16:56
ممنون از این همه توجه